چکیده وقایع از مرگ معاویه تا تا بازگشت اهل بیت(ع) به مدینه
تاریخ انتشار: ۱۲ شهریور ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۱۵۷۹۸۵
به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر یادداشتی است که حجت الاسلام محمدجواد یاوری سرتختی، عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم (ع) در مورد روزشمار عاشورا نوشته است:
۱. مرگ معاویه و خلافت یزید
در نیمه رجب سال ۶۰ هجری، معاویه در شهر دمشق از دنیا رفت؛ پسرش یزید که فردی بدعت گذار و بیمبالات نسبت به دین بود و طبق معاهده صلح معاویه با امام حسن (ع) حق خلافت نداشت، خلافت خود را اعلام کرد و مردم شام با او بیعت کردند.بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
۵-۷. فرستادن مسلم بن عقیل به کوفه
۷- ۵- ۱. حرکت مسلم به کوفه
سابقه بد مردم کوفه امام حسین (ع) را بر آن داشت تا از آمادگی آنان اطمینان پیدا کند؛ لذا مسلمبن عَقیل را به عنوان نماینده خود به کوفه فرستاد و در پاسخ نامههای کوفیان نوشت: «هم اکنون برادرم و پسر عمویم و شخص مورد وثوق و اطمینان از اهلبیت خود، مسلم بن عقیل را به سوی شما فرستادم و او را مأمور کردم که وضع و نظرتان را برایم بنویسد. اگر مسلم برای من نوشت که رأی و اندیشه شما و دانایانتان همانند سخن فرستادگان شما و آنچه در نامههایتان خواندم، است؛ انشاءالله به زودی نزد شما خواهم آمد.» ۷- ۵- ۲. مسلمبن عقیل در کوفه مسلم بن عقیل مسلم (ع) در نیمه ماه رمضان از مکه خارج شد و در روز ۵ شوال سال ۶۰ قمری وارد شهر کوفه گردید و به خانه مختار بن ابی عُبَیْد ثقفی یا مسلمبن عوسجه رفت. با شیوع خبر آمدن مسلم به کوفه، شیعیان نزد وی جمع شدند. او نامه امام (ع) را برای آنان قرائت کرد، آنان با شنیدن محتوای نامه به گریه افتادند. پس از قرائت نامه، شیعیان برای یاری نهضت اعلام وفاداری کرده و حدود دوازدههزار نفر با مسلم بیعت کردند. سپس مسلم نامهای مبنی بر بیعت مردم به امام (ع) نوشت و این نامه را ۲۷ روز قبل از شهادتش، توسط عابس بن ابی شبیب شاکری خدمت امام حسین (ع) در مکه فرستاد. این نامه اواخر ماه ذیقعده به دست امام رسید. ۷- ۵- ۳. موضعگیری نعمان بن بشیر حاکم کوفه نسبت به مسلم بن عقیل نُعمانبن بشیر والی کوفه اقدام مردم در حمایت از مسلم را فتنهجویی خواند و مردم را از آن برحذر داشت، ولی اقدام خاصی نکرد. برخی از حامیان بنیامیه در کوفه برای یزید نامه نوشتند و ضمن اعتراض به عملکرد نُعمان، او را از آمدن مسلمبن عقیل به کوفه آگاه کردند و از یزید خواستند؛ تا مردی مقتدر برای حکومت کوفه برگزیند. ۷- ۵- ۴. آمدن عبیداللهبن زیاد به کوفه یزید، به پیشنهاد سرجون غلام معاویه دو شهر کوفه و بصره را تحت فرمان عبیدالله بن زیاد درآورد و در نامهای برای او چنین نوشت: «به سوی کوفه حرکت کن و ابن عقیل را پیدا کن و سپس او را در بند افکن یا به قتل برسان یا از کوفه بیرون کن. والسلام». عبیدالله، با نیرنگ وارد کوفه گردید و پس از استقرار در دارالاماره، در اجتماع مردم در مسجد کوفه، به سخنرانی پرداخت و مخالفان نظام اموی را به شدت تهدید کرد. ایجاد جو خفقان، بسیاری از مردم را به وحشت انداخت و سبب شد فعالیت مسلم در کوفه رو به ضعف گذارد. ۷- ۵- ۵. شهادت مسلمبن عقیل خیانت سران قبایل و افراد با نفوذ کوفه و تهدیدهای عبیداللهبن زیاد و مزدورانش، سبب پراکندگی مردم از اطراف مسلم شد. مسلم پس از دستگیری در ۹ ذیحجه سال ۶۰ قمری نامهای را برای امام حسین (ع) نوشت که در منزل زباله به دست امام رسید. ابن زیاد به مسلم اهانت زیادی کرد و او را متهم به ایجاد تفرقه بین مسلمانان نمود. مسلم نیز در پاسخ عملکرد بنیامیه را ظالمانه خواند و هدف از نهضت را اجرای عدالت در بین مردم دانست. ابن زیاد گفت: او را بالای قصر ببرید و گردنش را بزنید و جسدش را به دنبال سرش پایین بیندازید. ۸. امام حسین در راه کوفه امام حسین (ع) که در معرض بازداشت و ترور توسط مأموران امنیتی بنی اُمَیه در شهر مقدس مکه بود، در روز سهشنبه هشتم ذیالحجه سال شصت هجری از مکه خارج شده و به سوی عراق روانه گردید. امام حسین (ع) پیش از اینکه از مکه خارج شود و به سوی عراق روانه گردد، خطبه ای بدین شرح ایراد فرمود: «هر کس از شما که حاضر است در راه ما از خون خویش بگذرد و جانش را در راه شهادت و لقای پروردگار نثار کند، با ما حرکت کند که من فردا صبح حرکت خواهم کرد ان شاءالله.» ۸- ۱. در مسیر کربلا ۸- ۱- ۱. ملاقات با فَرَزدَق شاعر در منزلگاه صِفاح، فرزدق شاعر با امام حسین (ع) ملاقات کرد. امام حسین (ع) به او فرمود: «درباره اخبار مردم پشت سرت (مردم کوفه) برای ما بگو. فرزدق گفت: از فرد آگاهی سوال کردی. دلهای مردم با شماست و شمشیرهایشان با بنی امیه، و قضای الهی از آسمان نازل میشود و خدا آنچه را بخواهد انجام میدهد.» ۸- ۱-۲. معرفی امام حق و امام ظلم امام حسین (ع) در منزلگاه ذات عِرْق، در پاسخ به سوال بِشْربن غالِب درباره آیه: «یَوْمَ نَدْعُوا کل اُناسٍ بِإِمَامِهِمْ» فرمودند: «ای برادر اسدی؛ آنان دو گونه امام هستند؛ امام هدایت که به هدایت دعوت میکند و امام ضلالت که به گمراهی میخواند؛ هرکس اولی را اجابت کند، به بهشت میرود و هرکس دعوت ضلالت را اجابت کند، در آتش است.» ۸- ۱- ۳. ارسال سفیر در منزل حاجِر، امام حسین (ع) قَیْسبن مُسْهِر صَیْداوی را همراه نامهای بهسوی کوفه فرستاد تا به آنان خبر دهد که نامه بیعت مردم با مسلم را دریافت کرده است. قیس، وارد کوفه گردید، اما مأموران ابن زیاد او را دستگیر و از بالای قصر به پایین انداخته و شهادت کردند. ۸- ۱- ۴. رؤیای حضرت زینب (س) یکی از منازلی که کاروان امام حسین (ع) در آن فرود آمد، منزل خُزَیْمِیه بود که امام یک شبانهروز در آنجا استراحت کرد. هنگام صبح حضرت زینب (س)، خدمت امام رسید و گفت: برادرجان! میخواهی آنچه را که شب گذشته شنیدهام، به اطلاعتان برسانم؟ حضرت فرمود: چه چیزی شنیده ای؟ حضرت زینب گفت: شبهنگام برای کاری از چادرها دور شدم؛ از هاتفی شنیدم که میگفت: «ای چشم بکوش و پر از اشک شو. چه کسی بعد از من بر این شهیدان گریه میکند؟ جماعتی که مرگ، آنان را چنانکه خداوند مقدر فرموده با خود میبرد، تا وعدة او تحقق پیدا کند.» در این هنگام امام حسین (ع) فرمود: خواهر جان! قضای خدا به وقوع خواهد پیوست.۵-۱-۸. پیوستن زُهیْر بن قَیْن به کاروان امام حسین (ع)
در منزلگاه زَرُود امام حسین (ع) زُهَیْر بن قَیْن را که از مکه برمیگشت و عازم عراق بود، دعوت به همراهی کرد و در نهایت به کاروان امام حسین (ع) پیوست. ۸- ۱- ۶. دریافت خبر شهادت مسلم با اینکه در منزل ثَعلَبِیه و زُباله خبر شهادت مسلمبن عقیل، هانی و بیوفایی مردم کوفه به امام حسین (ع) رسید، اما آن حضرت با هدف اصلاح جامعه، اقامه امر به معروف و نهی از منکر و بازگرداندن سیره پیامبر (ص) و امیرمؤمنان علی (ع) به راه خود ادامه داد.۷-۱-۸. رو در رویی با سپاه حر بن یزید ریاحی
کاروان امام حسین یک شب در منزل شَراف توقف داشته و هنگام صبح حرکت کردند. کاروان امام پس از حرکت، نیروی تحت فرماندهی حُر را مشاهده کرد و کوشید که از دسترس آنان خارج شود؛ اما این کار میسر نشد و سرانجام در منزل ذُوحُسَم سپاه حُر به کاروان امام رسید. در این هنگام حسین (ع) به جوانان فرمود: این جماعت را آب بدهید و سیرابشان کنید و به اسبهایشان نیز آب بنوشانید. جوانان برخاستند و به آنها آب دادند. امام حسین (ع) در خطبهای در مقابل سپاه حر فرمودند: «پیشآمد ما همین است که میبینید؛ اوضاع زمان دگرگون شده؛ زشتیها آشکار، و نیکیها و فضیلتها از محیط ما رخت بسته است. از فضائل انسانی جز اندکی، مانند قطرات مانده در ته ظرف آب، باقی نمانده است. آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل بازداشته نمیشود؟ (در چنین شرایطی) باید مؤمن، خواهان دیدار خدای عز وجل باشد. من چنین مرگی را جز سعادت، و زندگی با ظالمان و متجاوزان را جز ننگ و خواری نمیبینم. مردم بندگان دنیایند و دین، لیسهای است که بر زبان آنها جاری است؛ تا زمانی که معیشت آنها برقرار باشد، دیندارند؛ اما هرگاه در امتحان افتند، متدینان اندک خواهند بود.» ۸- ۱- ۸. بیان فلسفه قیام قافله امام حسین (ع) و سپاه حر در کنار هم پس از حرکت از منزل ذوحُسَم، در منزل بَیْضَه فرود آمدند. امام طی خطبهای علت قیام و انگیزه مبارزه خویش را برای اصحاب خود و سپاه حُر تشریح کرد و فرمود: «ای مردم، پیامبر (ص) مردم را از همراهی با حاکم ظالم و طغیانگر نهی کرده است. ای مردم آگاه باشید! اینان (بنیامیه) پیروی از شیطان را بر خود لازم شمردهاند، و اطاعت خدا را ترک کردهاند؛ فساد را علنی و حدود الهی را تعطیل نموده، فیء (بخشی از بیتالمال) را به خود اختصاص دادهاند و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کردهاند و من برای تغییر این وضعیت شایستهترم.» ۸- ۲. ورود امام حسین (ع) به کربلا حُر و سپاهیانش با امام حسین (ع)، به راه ادامه دادند تا آنکه به کربلا رسیدند. آن حضرت روز دوم محرم سال ۶۱ هجری به کربلا رسید. در آنجا حر و یارانش در برابر امام (ع) ایستادند و آنان را از رفتن بازداشتند. حر گفت: همین جا فرود آیید، فرات که به شما نزدیک است. امام حسین (ع) پرسید: اسم اینجا چیست؟ گفتند: کربلا. فرمود: محلی که با رنج و بلا همراه است. پدرم هنگام رفتن به صفین، از اینجا گذشت. من با او بودم، ایستاد و از نام این سرزمین پرسید. نامش را گفتند. فرمود: اینجا محل فرود آمدنشان، و مکان ریخته شدن خونشان است. پرسیدند: چه کسانی؟ فرمود: کاروانی از خاندان محمد (ص) اینجا فرود میآیند. آنگاه امام حسین (ع) دستور داد بارها را همان جا فرود آورند. ۹- در کربلا ۹- ۱. نامه عبیداللهبن زیاد به امام حسین (ع) ابن زیاد نامهای برای امام حسین (ع) به این مضمون نوشت: «اما بعد، ای حسین، به من خبر رسیده که در کربلا فرود آمدهای. یزید بن معاویه نامهای برای من فرستاده و به من دستور داده که تو را بکشم یا اینکه تسلیم فرمان من و یزید شوی.» امام وقتی این نامه را خواند، فرمود: «من برای این نامه جوابی ندارم؛ زیرا او مستحق عذاب است.» ۹- ۲. آمدن عمر بن سعد کربلا عُبیدالله، عمر بن سعد را طلبید و به او گفت: بهسوی حسین حرکت کن. عمر بنسعد نیز به فرماندهی لشکری چهار هزار نفری به راه افتاد و یک روز پس از استقرار امام حسین (ع) در کربلا [روز سوم محرم] به آنجا رسید و حر نیز با سپاهش به او پیوست. ۹- ۳. گسیل کردن کوفیان برای جنگ با حسین (ع)عبیدالله مردمی را که دارای تفکر ضد علوی داشتند برای مبارزه با امام حسین (ع) فرستاد و تا شب ششم محرم بیست هزار نفر سپاهی از کوفه برای جنگ با امام حسین (ع) به کربلا رسیدند.
۹- ۴. بستن آب بر روی سپاه امام حسین (ع) در هفتم محرم نامه ای از عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد رسید که در آن آمده بود: «از رسیدن آب به حسین (ع) و یارانش مانع شو، به گونه ایکه حتی یک قطره از آن ننوشند.» امام حسین (ع) نیز کلنگی برداشت و پشت خیمه زنان چاهی را حفر نمود و مشکهای خود را پُر کردند. بعد از اتمام آب، چون تشنگی بر امام (ع) و یارانش شدت گرفت، برادرش عباس را با سی سوار و بیست پیاده همراه با بیست مشک [جهت آوردن آب] بهسوی شریعه روانه کرد و آب را به خیمهها آوردند و از این پس به عباس لقب «سقاء» دادند. ۱۰. حوادث روز تاسوعا ۱۰- ۱. آمدن شمر به کربلا شمر بن ذیالجوشن عصر پنجشنبه نهم محرم، با فرمان جدید عبیدالله به کربلا رسید و نزد عمربنسعد رفت. ابن زیاد به شمر گفت: اگر عمربنسعد جنگ با حسین (ع) را نپذیرفت، تو، امیر و فرمانده لشکر باش. ۱۰- ۲. رد اماننامه شمر شمر برابر لشکر امام آمد و به عباس، جعفر و عثمان، فرزندان علیبنابیطالب (ع) گفت: شما در امانید، اما آنان نپذیرفتند که امام حسین (ع) را تنها بگذارند. ۱۰- ۳. مهلتخواهی امام حسین (ع) روز تاسوعا عباس (ع) پیش آمد و عرض کرد: برادر جان، لشکر دشمن بهسوی تو میآیند. امام حسین (ع) فرمود: برادر، از ایشان بپرس چه پیش آمده و چه میخواهند؟ عباس (ع) با بیست سوار ازجمله زُهَیْربنقَیْن و حبیببنمُظاهِر نزد لشکر ابنسعد آمد و به آنان گفت: چه پیش آمده و چه میخواهید؟ آنان گفتند: از امیر دستور رسیده که به شما پیشنهاد کنیم به حکم او تن دهید، والا با شما جنگ کنیم. عباسبنعلی (ع) نزد امام حسین (ع) رفت و سخن آن لشکر را به عرض آن حضرت رساند. امام حسین (ع) فرمود: پیش آنان برگرد و اگر بتوانی تا فردا از ایشان مهلت بگیر تا اینکه امشب برای پروردگار خود نماز گزاریم و دعا کنیم و از او طلب آمرزش نمائیم؛ زیرا خدا خودش میداند که من نماز و تلاوت کتابش و دعای بسیار و استغفار را دوست دارم. ۱۱. رویدادهای شب عاشورا ۱۱- ۱. سخن امام حسین (ع) با یاران خویش از امام سجاد (ع) نقل شده است هنگام غروب روز نهم محرم (شب عاشورا)، پدرم یاران خود را جمع کرد و بعد از حمد و ثنای الهی فرمود: «اما بعد، من یارانی باوفاتر و بهتر از یاران خود سراغ ندارم، و خاندانی نیکوتر و مهربانتر از خاندان خود ندیدهام؛ خدایتان از جانب من پاداش نیکو دهد. بدانید که من میدانم فردا سرنوشت ما با این دشمنان چه خواهد شد.» ۱۱- ۲. تدابیر نظامی امام حسین (ع) امام حسین (ع) در شب عاشورا بهسراغ یاران خود رفت و به آنان دستور داد خیمهها را به هم نزدیک کنند و طنابها را در هم داخل سازند و خود بهگونهای قرار گیرند که جز راه مقابله با دشمن، معبر دیگری وجود نداشته باشد. همچنین امام به یاران دستور داد که شبانه در اطراف خیمهگاه، گودالی شبیه خندق کندند و در آن هیزم ریختند تا در هنگام نبرد، برای جلوگیری از نفوذ دشمن، آن هیزمها را آتش بزنند. ۱۱- ۳. عبادتهای سپاه اسلام امام و یارانش تمام شب عاشورا را بیدار ماندند و مشغول نماز و دعا و استغفار و زاری بودند. ازسویی هم عمربن سعد، سوارانی را مأمور نگهبانی از ما کرده بود. ۱۲. رویدادهای روز عاشورا ۱۲- ۱. آرایش لشکر اسلام و کفر امام حسین (ع) صبح عاشورا، بعد از ادای نماز صبح، لشکر خویش را که متشکل از ۳۲ نفر سواره و۴۰ نفر پیاده بود اینچنین آراست: زُهَیرْ بن قَیْن را بر جناح راست و حبیب بن مُظاهِر را بر جناح چپ گماشت. پرچم را به برادرش عباس بن علی (ع) سپرد و خیمهگاه را پشت سر قرار داد. حضرت دستور داد تا هیزمها و نیهایی که در پشت خیمهگاه بود، داخل کانالی که قبلاً آماده کرده بودند، بریزند و هنگام نبرد، آن را آتش بزنند تا دشمن نتواند از پشت سر حمله کند و فقط از یکسمت با دشمن بجنگند. عمر بن سعد نیز بعد از نماز صبح، لشکر خود را آراست و به مقابله با امام حسین (ع) و یارانش آمد. ۱۲- ۲. نیایش امام حسین در صبح عاشورا امام حسین (ع) صبح عاشورا فرمودند: «خداوندا، تو تکیهگاه من در هر اندوه، و امید من در هر سختی هستی. تو در هر پیشامدی تکیهگاه و مایه پشتگرمی منی. چهبسا غمهای گرانی که دل در آن سست میگردد و چاره از کف میرود، دوست دست از یاری برمیدارد و دشمن نکوهش میکند، و من آن را به پیشگاه تو آوردم و از آن به تو شِکوه کردم و فقط بهسوی تو رو کردم و نه دیگران، و چارهاش را از غیر تو نجستم؛ پس تو مرا گشایش دادی و آن غمها را زدودی. خداوندا، تو ولی هر نعمت و صاحب هر نیکی و غایت هر خواستهای.» ۱۲- ۳. اتمام حجت با سپاه کوفه امام حسین (ع) بهمنظور اتمام حجت با کوفیان، در مقابل لشکر عمربن سعد قرار گرفت و با صدای بلند، فرمود: «ای مردم، سخن من را بشنوید و در کار من شتاب نکنید، تا شما را با آنچه بر من بایسته است، اندرز دهم و انگیزه آمدن خود را بیان کنم. سپس امام (ع) فرمود: اما بعد، نَسَب مرا بررسی کنید و بنگرید من کیستم؟ سپس به خود آیید و خود را نکوهش کنید و بنگرید که آیا رواست من را بکشید و حرمتم را بشکنید؟ آیا من فرزند دختر پیامبرتان نیستم؟ آیا پسر وصی او و عموزادهاش و نخستین ایمانآورندگان به خدا و تصدیقکننده رسولش در آنچه ازجانب خدا آورده بود، نیستم؟ آیا حمزه، سرور شهیدان، عموی پدرم نیست؟ آیا جعفر طیار، شهیدی که با دو بال در بهشت پرواز میکند، عموی من نیست؟ آیا آن سخن معروف رسول خدا (ص) به شما نرسیده است که درباره من و برادرم فرمود: «این دو، سرور جوانان اهل بهشتاند»؟ اگر مرا در آنچه میگویم، و حق همان است، تصدیق میکنید، پس بدانید به خدا سوگند از زمانی که فهمیدم خداوند بر دروغگویان خشم میگیرد و دروغگو زیانکار است، دروغ نگفتهام؛ و اگر من را تکذیب میکنید، نزد شما کسانی هستند که اگر از آنها بپرسید، به شما خواهند گفت [که حق همین است که میگویم]. از جابربن عبدالله انصاری یا ابوسعید خُدری یا سَهْل بن سَعْد ساعدی یا زید بن اَرْقَم و یا اَنسبن مالک بپرسید. آنان به شما خواهند گفت که چنین سخنی را از رسول خدا (ص) درباره من و برادرم شنیدهاند. آیا این، شما را از ریختن خون من بازنمی دارد؟» ۱۲- ۴. آغاز نبرد عمربنسعد پیشاپیش لشکریان کوفه، به امام حسین (ع) و یارانش یورش برد و تیری در چله کمان نهاد و بهسوی حسین (ع) پرتاب کرد و گفت: «نزد عبیداللهبن زیاد گواهی دهید که من نخستین کسی بودم که تیر [بهسوی حسین (ع)] پرتاب کردم.» سپس لشکریانش تیراندازی کردند و نبرد آغاز شد. امام حسین (ع) به یارانش فرمود: این تیرها سفیرهای آنان (دشمنان) بهسوی شما هستند؛ پس برخیزید و برای مرگی که گریزی از آن نیست آماده شوید. ۱۲- ۵. شهادت اصحاب امام حسین (ع) با آغاز نبرد، بنیهاشم و دیگر اصحاب امام حسین (ع) در رجزهای خود دین حق را دین و سنت پیامبر (ص) و اهلبیت (ع) معرفی میکردند و با جانفشانی به دفاع از امام پرداختند و در نهایت ۷۲ نفر که ۱۷ نفر آنان از بنیهاشم و ۵۵ نفر از دیگر قبایل به شهادت رسیدند. ۱۲- ۶. امام حسین (ع) در میدان نبرد آنگاه (دربرابر دشمن) قرار گرفت و با مردم کوفه سخن گفت. سپس بر مرکبش استوار نشست و به سمت راست دشمن حمله کرد و چنین رجز خواند: «مرگ بهتر از ننگ است.» سپس به جناح چپ یورش برد و فرمود: «منم حسین بن علی. از خاندان پدرم حمایت میکنم. سوگند خوردهام که تسلیم نشوم و برای دین پیامبر (ص)، جان میدهم.» امام حسین (ع) شجاعانه میجنگید و مواظب تیراندازان بود و [پیوسته] و در هر فرصت به سپاه [دشمن] حمله میکرد. شمر که شجاعت و مبارزه دلیرانه امام را دید، از سواران خواست تا پشت سر پیادگان [تیرانداز] قرار گیرند. به تیراندازان نیز دستور تیراندازی داد. آنان امام حسین (ع) را تیرباران کردند. عمر بن سعد به امام حسین (ع) نزدیک شد. در این هنگام از خیمهگاه بیرون آمد و گفت: «ای کاش آسمان بر زمین خراب میشد.» ۱۲- ۷. شهادت امام حسین (ع) امام حسین (ع) آنقدر جنگید تا آنکه پیکر پاکش دهها زخم برداشت. درحالیکه از نبرد، ناتوان شده بود، ایستاد تا اندکی بیاساید. در همان حال، سنگی بر پیشانی او خورد و خون از پیشانیاش جاری گشت. به دستور شمر نیز از هر طرف به امام (ع) حمله کردند و زخم شمشیرها امام را از پا درآورد. براثر این زخمها و ضربهها امام حسین (ع) از اسب بر زمین افتاد. آنگاه دشمن از اطراف امام پراکنده شدند، درحالیکه او گاهی با صورت روی زمین میافتاد و گاهی برمیخاست. در این حال سنان بن اَنس به امام حمله کرد و با نیزه ضربتی بر او زد که براثر آن، امام نقش بر زمین شد. سنان، سر مبارک امام را نیز از تن جدا کرد. ۱۳. حوادث پس از شهادت امام حسین (ع) ۱۳- ۱. غارت لباس و سلاح امام حسین (ع) سپاه عمر بن سعد پس از کشتن امام حسین (ع)، به غارت سلاح و لباس ایشان و دیگر شهدا پرداختند. شمر بن ذی الجوشن، به یارانش گفت: داخل خیمهها شوید و و زینت زنان را تاراج کنید. تا آنجا که انگشتر از انگشتشان، گوشواره از گوششان و خلخال از پایشان ربودند. حتی گوشوارهای که در گوش امکلثوم بود، گرفتند و گوشش را شکافتند. ۱۳- ۲. آتشزدن خیمهگاه لشکر اموی به دستور شمر بن ذی الجوشن زنان را از خیمهها بیرون راندند و خیمهها را به آتش کشیدند. ۱۳- ۳. تاختن اسب بر بدن امام حسین (ع) یکی از شنیعترین کارهای سپاه یزید در کربلا، تازاندن اسب بر بدن مطهر امام حسین (ع) بود.۴-۱۳. فرستادن سر امام حسین (ع) و سایر شهدا به کوفه
یکی دیگر از زشتترین کارهای یزیدیان، فرستادن سر مطهر امام حسین (ع) به کوفه توسط عمر بن سعد نزد ابن زیاد و سپس شام بود.۵-۱۳. خاندان امام حسین (ع) در قتلگاه
خاندان امام حسین (ع) بهاصرار از لشکریان خواستند که آنان را به قتلگاه ببرند. همینکه چشم زنان بر کشتگان افتاد، ناله سردادند و بر صورتهای خود زدند. حضرت زینب (س) بر امام حسین (ع) ندبه میکرد و با صدایی غمانگیز و دلی پردرد فریاد میزد: «وامحمداه، این حسین است که عریان بر خاک افتاده و به خون آغشته شده و اعضایش از هم جدا شده است. وامصیبتاه، این دختران تو هستند که اسیرند. شکایت میبرم به خدا و به محمد مصطفی و علی مرتضی و فاطمه زهرا و به حمزه سیدالشهدا. وامحمداه، این حسین است که عریان (روی خاک افتاده) و باد صبا خاک بیابان را بر بدنش میپاشد. اوست که به دست زنازادگان کشته شده است.»
۱۳- ۶. دفن شهدا پس از آنکه عمر بن سعد به همراه سپاهش کشتههای خود را دفن کرده و کربلا را به مقصد کوفه ترک کرد، قبیله بنیاسد که ساکن قریه غاضریه بودند، پس از یک روز از شهادت امام و یاران باوفایش، به کربلا آمدند و آنان را دفن کردند. برپایه باورهای اعتقادی شیعه، امام زینالعابدین (ع) نیز به قتلگاه آمد و جسد مطهر امام حسین (ع) را دفن کردند. ۱۳- ۷. حرکت اسرا به کوفه بعدازظهر روز یازدهم، لشکریان عمر بن سعد اهلبیت امام و بازماندگان شهدا را گرد آوردند تا آنان را به اسیری از کربلا به کوفه ببرند. ۱۳- ۸. خطبه حضرت زینب (س) در کوفه «ای اهل کوفه؛ ای اهل نیرنگ و نفاق! [آیا گریه میکنید؟!] هرگز اشکهایتان خشک نشود و شیون شما بازنایستد. کار شما مثل زنی ماند که رشته خویش را پس از محکم تابیدن، بازمیگشود؛ [ازآنرو که] سوگندهایتان را [وسیله] خیانت و فریب میان خود قرار میدهید». آیا در شما چیزی جز تکبر و خودستایی، [سینههای پر از] کینه، چاپلوسی کنیزکان و طعنهزنی دشمنان وجود دارد؟ آیا شما جز به سبزههای روییده در منجلاب یا گچبریهایی بر گور [مردگان] میمانید؟ چه بد کرداری برای خود پیش فرستادید که خدا را از خود خشمگین کردید و در عذاب، جاودانه شدید.» ۱۳- ۹. خطبه امام سجاد (ع) در کوفه «ای مردم! هرکس من را میشناسد که شناخته است؛ اما هرکس مرا نمیشناسد، [بداند] من علی بن حسین هستم. فرزند آنکس که سرش را در کنار فرات بریدند، بی آنکه خونی ریخته باشد و یا قصاصی بر گردنش باشد. من پسر کسی هستم که حریمش هتک شد؛ داراییهایش به یغما رفت و خاندانش به اسارت گرفته شد. من پسر کسی هستم که او را زجرکُش کردند و چه افتخاری بالاتر از این! ای مردم! شما را به خدا سوگند آیا نمیدانید که به پدرم نامه نوشتید، [ولی سرانجام] به او نیرنگ زدید؟ با او پیمان بستید و بیعت کردید، [اما عاقبت] با او جنگیدید و بی یاورش گذاشتید؟! مرگتان باد از کار زشت و اندیشه ناروایی که برای خود پیش فرستادید. با چه چشمی به پیامبر (ص) خواهید نگریست آنگاه که به شما بگوید: عترتم را کشتید و حرمتم را شکستید. پس شما از امت من نیستید.» ۱۳- ۱۰. گرداندن سرهای شهدا در کوفه ابن زیاد صبح روز سیزدهم محرم دستور داد تا سر امام حسین (ع) را در میان کوچههای کوفه و قبایل بگردانند.۱۱-۱۳. فرستادن اسرا و سرها به شام
ابن زیاد سر مبارک امام حسین (ع) را به همراه سرهای دیگر شهدای کربلا به زَحر ِبن قَیْس سپرد تا به شام ببرد و گروهی از اهل کوفه را با او همراه کرد؛ سپس دستور داد زنها و بچهها را آماده کنند و بر گردن امام سجاد (ع) غل بیندازند. ۱۳- ۱۲. ورود اهل بیت (ع) و اسرا به شام یزید از زمانی که به عُبَیْدالله بن زیاد دستور داد که اسرا را به شام بفرستد، دستور داد شهر را آذینبندی کنند تا همه غرق سرور و شادی، آماده ورود اسرا باشند. وی تختی مرصع برای خود قرار داده و کاخ و ایوان آن را با تزئینات بسیاری آراسته بودند و صندلیهایی زرین در طرف راست و چپ برای نشستن مهمانهای دربار قرار داده بودند. اسرا در ۱ صفر سال ۶۱ به شام رسیدند. وقتی سر امام حسین (ع) را به همراه اسرای اهل بیت (ع) ازجمله امام سجاد (ع) که با غل و زنجیر بسته شده بود، وارد مجلس یزید کردند، یزید گفت: ای علی بن حسین، شکر خدایی را که پدرت را کشت. علی بن حسین (ع) فرمود: خدا لعنت کند کسی را که پدرم را کشت.۱۳- ۱۳. گستاخی یزید به سر مطهر امام حسین (ع)
یکی از صحنههای دلخراش مجلس یزید، صحنهای بود که سر امام حسین (ع) را در تشت طلا گذاشته بودند و او با چوبدستی به دندانهای پیشین امام میزد و سروصورت او را وارسی میکرد.۱۳- ۱۴. خطبه حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع)
حضرت زینب (س) در سخنان خود ماهیت و جایگاه خاندان خود را معرفی کرد و خاندان بنیامیه را که بهدروغ خود را، رهبر مسلمانان و متولی دین اسلام معرفی کرده بودند، رسوا نمود. امام سجاد نیز به معرفی خاندان شریف خود و جایگاه عظیم آنان پرداخت تا اینکه صدای گریه و ناله مردم بلند شد و یزید ترسید این قضیه موجب فتنه شود؛ پس به مؤذن فرمان داد با اذان گفتن، کلام علیبنالحسین (ع) را قطع، و او را ساکت کند.۱۵-۱۳. بازگشت اسرا از شام به مدینه
با توجه به افشاگریهای اهل بیت (ع) در شام و دگرگونی اوضاع، یزید برای جلوگیری از بدنامی بیشتر، با یک چرخش آشکار، از طرفی به دلجویی از اهل بیت امام حسین (ع) پرداخت و از طرف دیگر برای تبرئه خود از قتل امام حسین (ع)، عُبَیْدالله بن زیاد را آماج لعن و نفرین قرار داد و اهلبیت امام حسین (ع) را برای ماندن یا رفتن آزاد گذاشت. اما آنها گفتند ما را به مدینه بفرست. کد خبر 5007200منبع: مهر
کلیدواژه: محرم 99 امام حسین ع کربلا محرم 99 امام حسین ع عاشورا معرفی کتاب ویروس کرونا تاسوعا و عاشورا محمدعلی تسخیری ابن سینا ماه محرم و صفر مراسم عزاداری کربلا انجمن علوم سیاسی ایران رادیو گفتگو سازمان تبلیغات اسلامی عبیدالله بن زیاد کاروان امام حسین مطهر امام حسین کربلا رسید امام حسین امام حسین مسلم بن عقیل سر امام حسین ر امام حسین حسین بن علی عمر بن سعد بن زیاد شب عاشورا عمربن سعد امام سجاد امام رسید حضرت زینب مردم کوفه مسلم بن ع ابن زیاد بنی هاشم بنی امیه فرود آمد خیمه گاه اهل بیت نامه ای آن حضرت بن ق ی ن خیمه ها پیش آمد پشت سر علی بن سپاه ح آن گاه بن ابی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۱۵۷۹۸۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چه افرادی امام صادق(ع) را شهید کردند؟
امروز، شنبه -۱۵ اردیبهشت- مصادف با ۲۵ شوال و سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) است؛ امامی که به شیخ الائمه و رئیس مذهب شیعه شناخته میشود و سالها به تربیت شاگردانی پرداخت که جهانیان از علم دانشمندان اسلامی انگشت به دهان ماندند.
این روزها که زائران بیت الله الحرام پس از ۹ سال انتظار برای به جا آوردن عمره مفرده عازم مکه شده اند، در مدینه خدمت پیامبر اکرم (ص) رسیده و در حرم بقیع به زیارت حضرت صادق (ع) و ائمه بقیع میروند. در زیارت امین الله که برای امامان معصوم وارد شده، از خدا میخواهیم که ما را عاشق برگزیده دوستانش یعنی ائمه قرار دهد و در ادامه از پروردگار میخواهیم ما را از اخلاق دشمنانش دور بدارد و در برخی زیارتنامهها به امام عرض میکنیم که «من با کسی در صلح و آرامشم که با شما از در دوستی و سلامت درآید و با هر کسی در جنگ و دشمنی هستم که با شما در جنگ است»؛ به ویژه کسانی که کمر به قتل شما بسته اند.
در برخی روایات نیز به نقل از ائمه معصومین آمده که «ما منا الا مقتول او مسموم.» هر یک از ائمه به شهادت رسیدند و هیچکدام به مرگ طبیعی از دنیا نرفتند. اگر در مظلومیت امام صادق (ع) اشک میریزیم و در شهادت آن حضرت گریه میکنیم، باید بدانیم چه کسانی آن حضرت را به شهادت رساندند و چه ویژگیهایی داشتند تا تکلیف خود را با آنان مشخص و صف خود را از آنان جدا کنیم.
آغاز امامت امام صادق (ع) با حکومت هشام پسر عبدالملک و پایان آن با دوازدهمین سال از حکومت ابوجعفر منصور (المنصور بالله) مشهور به دوانیقی مصادف بوده است. در واقع آن حضرت از آغاز ولادت تا هنگام شهادت، حکومت جائرانه ۱۰ نفر از امویان به نامهای عبدالملک پسر مروان، ولید پسر عبدالملک (ولید اول)، سلیمان پسر عبدالملک، عمر پسر عبدالعزیز، یزید پسر عبدالملک (یزید دوم)، هشام پسر عبدالملک، ولید پسر یزید (ولید دوم)، یزید پسر ولید (یزید سوم)، ابراهیم پسر ولید و مروان پسر محمد و دو تن از عباسیان یعنی سفاح و منصور را تحمل کردند.
اگرچه دومین خلیفه عباسی از نوادگان عباس بن عبدالمطلب بود و ساخت شهر بغداد به دستور او انجام گرفت ولی نباید فراموش کنیم که در دوره خلافت او، قیامهای متعددی از جمله قیام نفس زکیه رخ داد و به دستور او بسیاری از سادات حسنی زندانی شده و به شهادت رسیدند و در نهایت امام صادق (ع) به دستور او به شهادت رسید.
حجت الاسلام مهدی پیشوایی که در دوران کرونا دار فانی را وداع گفت، در کتاب سیره پیشوایان نوشت: ابوجعفر منصور از تحرک و فعالیت سیاسی امام صادق (ع) سخت نگران بود. محبوبیت عمومی و عظمت علمی امام بر بیم و نگرانی او میافزود. به همین جهت هر از چندی به بهانهای امام را به عراق احضار میکرد و نقشه قتل او را میکشید ولی هر بار به نحوی خطر از وجود مقدس امام برطرف میشد. منصور شیعیان را در مدینه به شدت تحت کنترل و مراقبت قرار داده بود، به طوری که در مدینه جاسوسانی داشت که کسانی را که با شیعیان امام صادق رفت وآمد داشتند، گردن میزدند.
این پژوهشگر تاریخ اسلام افزود: امام، یاران خود را از نزدیکی و همکاری با دربار خلافت باز میداشت. روزی یکی از یاران امام پرسید «برخی از ما شیعیان گاهی دچار تنگ دستی و سختی معیشت میگردد و به او پیشنهاد میشود که برای اینها (بنی عباس) خانه بسازد، نهر بکند (و اجرت بگیرد)، این کار از نظر شما چگونه است؟» امام فرمود «من دوست ندارم که برای آنها (بنی عباس) گرهی بزنم یا درِ مشکی را ببندم، هرچند در برابر آن پول بسیاری بدهند. زیرا کسانی که به ستمگران کمک کنند، در روز قیامت در سراپردهای از آتش قرار داده میشوند تا خدا میان بندگان حکم کند».
پیشوایی افزود: امام، شیعیان را از ارجاع مرافعه به قُضات دستگاه بنی عباس نهی میکرد و احکام صادر شده از محکمه آنها را شرعاً لازم الإجرا نمیشمرد. امام هم چنین به فقیهان و محدثان هشدار میداد که به دستگاه حکومت وابسته نشوند ومی فرمود: فقیهان اُمَنای پیامبرانند، اگر دیدید به سلاطین روی آوردند (و با ستمکاران دمساز و همکار شدند) به آنان بدگمان شوید واطمینان نداشته باشید.
امام صادق (ع) همواره از منصور دوانیقی دوری میگزید و استاد پیشوایی با اشاره به یک روایت در این زمینه نوشت: روزی منصور به امام صادق (ع) نوشت «چرا مانند دیگران نزد ما نمیآیی؟» امام در پاسخ نوشت «ما (از لحاظ دنیوی) چیزی نداریم که برای آن از تو بیمناک باشیم و تو نیز از جهات اُخروی چیزی نداری که به خاطر آن به تو امیدوار شویم. تو نه دارای نعمتی هستی که بیاییم به خاطر آن به تو تبریک بگوییم و نه خود را در بلا و مصیبت میبینی که بیاییم به تو تسلیت دهیم، پس چرا نزد تو بیاییم؟!» منصور نوشت «بیایید ما را نصیحت کنید» که امام پاسخ داد «اگر کسی اهل دنیا باشد، تو را نصیحت نمیکند و اگر هم اهل آخرت باشد، نزد تو نمیآید!»
استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب سیری در سیره ائمه اطهار (ع) درباره احضار امام ششم (ع) به مرکز خلافت نوشت: منصور گاهی با امام صادق (ع) سخت میگرفت و گاهی آسان. ظاهرا هیچ وقت حضرت را به زندان نبرد ولی خیلی از اوقات ایشان را تحتنظر قرار میداد. یک دفعه ظاهرا دو سال حضرت را در کوفه تحتنظر قرار داد و چندین بار امام را احضار کرد و فحاشی و هتاکی نمود که «میکشمت، گردنت را میزنم؛ تو علیه من تبلیغ میکنی و مردم را بر علیه من میشورانی...».
عبداللّه بن فضل بن ربیع از پدرش (وزیر دوره عباسی) نقل کرده است: منصور، در سال ۱۴۷ سفر حج کرد و بعد به مدینه رفت و به ربیع گفت «کسی را به دنبال جعفر بن محمّد بفرست تا او را با رنج و عذاب نزد ما بیاورد. خدا مرا بکشد، اگر من او را نکشم!» ربیع چنان وانمود کرد که فراموش کرده است. دوباره منصور تکرار کرد و ربیع هم باز خود را به غفلت زد. این بار منصور نامه تندی به ربیع نوشت و به او پرخاش کرد و فرمان داد که کسی را بفرستد تا جعفر بن محمّد را بیاورد.
زمانی که امام صادق (ع) وارد شد، منصور شروع به تهدید آن حضرت کرد و سخنان درشت به زبان آورد و گفت «ای دشمن خدا! مردم عراق تو را رهبر خود دانسته و زکات مالشان را برای تو میفرستند و تو از سلطنت من سرپیچی میکنی و در پی آشوب و غائله هستی، خدا مرا بکشد که اگر من تو را نکشم!»
زمام داران بنی امیه میکوشیدند تا به هر شکلی مردم را از مکتب اهل بیت (ع) دور نگه داشته، میان آنان و پیشوایان بزرگ اسلام فاصله ایجاد کنند و به این منظور مردم را به مفتیان وابسته به حکومت وقت یا حداقل فقیهان سازشکار و بی ضرر رجوع میدادند. زمام داران عباسی نیز با آن که در آغاز کار، شعار طرفداری و حمایت از بنی هاشم را دستاویز رسیدن به اهداف خویش قرار داده بودند ولی پس از آن که جای پای خود را محکم کردند، همین برنامه را در پیش گرفتند.
خلفای عباسی همانند امویان، پیشوایان بزرگ خاندان نبوت را که جاذبه معنوی و مکتب حیات بخش آنان مردم را شیفته و مجذوب خود ساخته و به آنان بیداری وتحرک میبخشید، برای حکومت خود کانون خطر تلقی میکردند و از این رو کوشش میکردند به هر وسیلهای که ممکن است، آنان را در انزوا قرار دهند که این موضوع، در زمان امام صادق (ع) بیش از هر زمان دیگری به چشم میخورد.
در عصر امام ششم حکومتهای وقت به طور آشکارا تلاش میکردند تا افرادی را که خود مدتی شاگرد مکتب آن حضرت بودند، در برابر مکتب امام بر مسند فتوا و فقاهت نشانده و مرجع مردم معرفی کنند، چنان که ابن ابی ذئب و مالک بن انس را بر مسند فتوا نشاندند.
منصور ملعون پس از به شهادت رساندن حضرت صادق (ع) تصمیم گرفت تا جانشین آن حضرت را نیز به قتل برساند و لذا وقتی توسط محمد بن سلیمان، فرماندار مدینه از شهادت امام صادق (ع) آگاه شد، طی نامهای به وی نوشت «اگر جعفر بن محمد شخصی را جانشین خود قرار داده، او را احضار کن و گردنش را بزن!» طولی نکشید که گزارش فرماندار مدینه به این مضمون به بغداد رسید که «جعفر بن محمد ضمن وصیتنامه رسمی خود، پنج نفر را به عنوان وصی خود برگزیده که عبارتند از خلیفه وقت، منصور دوانیقی! محمد بن سلیمان یعنی فرماندار مدینه و خود گزارش دهنده! عبدالله بن جعفر بن محمد که برادر بزرگ امام کاظم (ع) بود، موسی بن جعفر (ع) و حمیده همسر آن حضرت».
فرماندار در ذیل نامه کسب تکلیف کرده بود که کدام یک از این افراد را باید به قتل برساند و منصور که هرگز تصور نمیکرد با چنین وضعی روبرو شود، فوق العاده خشمگین شد و فریاد زد «اینها را نمیشود کشت!» این وصیت نامه امام صادق (ع) یک حرکت سیاسی بود. زیرا آن حضرت از قبل امام بعدی و جانشین واقعی خود یعنی امام کاظم (ع) را به شیعیان خاص و خاندان علوی معرفی کرده بود ولی از آنجا که از نقشههای شوم و خطرناک منصور آگاهی داشت، برای حفظ جان پیشوای هفتم چنین وصیتی کرده بود.
منبع: ایرنا
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی